همسر در یک اقدام عجیب وقت برگشت از ماموریت ماشینمان را قرض داد به همکاری تا خانواده اش را از شمال برگرداند؛ می گویم عجیب چون همه می دانند همسر ماشین را به عنوان قرض دست هیچ بنی بشری حتی یک دانه برادرش تا به حال نداده خدا می داند چقدر روی مخش کار کرده ام تا راضی شده گاهی که شب تهران می مانیم فقط گاهی صبحش ماشین را بدهد بابا ببرد مغازه تا آن روز برادر کوچیکه بتواند ماشین بابا را بردارد و دغدغه شب پس آوردنش را نداشته باشد، حاضر بود صبح علی الطلوع از رختخواب دل بکند و بابا را برساند اما ماشین قرض ندهد می گفت اینجوری اعصاب خودم راحت تره فردا هر چی شد نمیگم چون اون روز فلانی یا بهمانی ماشینم را برد این اتفاق افتاد و....
این که این وسواس همسر تا به حال به جا بوده را نمیدانم اما مطمئنم کار دیشبش عاقلانه نبود گر چه برای من بهتر شد دیگر نیازی نیست برای نرفتن به تولد خواهرزاده هایش دنبال بهانه بگردم خودش می داند و خانواده اش خلاص.