نوشتن بی اندازه سخت است وقتی چند روز ننوشته باشی!
وقتی فرصتی که برای وبلاگ در اختیار داری را گذاشته باشی برای چت با همکلاسی های ده سال پیش در محیط و.ا.ی.ب.ر و و/ا/ت/س آپ؛
چند روز طولانی نبودم؛ قصه از این قرار است که هفته پیش یک مستاجر برای خانه مان پیدا شد و خانه را رهن کامل دادیم همسر اصرار داشت آپارتمان پدرش را از رهن دربیاوریم و آنجا ساکن شویم تا هم یک سالی آرامش داشته باشیم و هم آخر سال پولی که برای رهن داده ایم به عنوان بدهیمان به پدرش حساب کنیم و خانه را تخلیه کنیم تا برادر همسر راحت و بی دغدغه عروسیش را بگیرد و همسرش را به آن خانه بیاورد؛ اما خب با بچه بازی برادرش و قهر و اخم و تخمی که راه انداخت با خود گفتیم به بعضی آدما خوبی نیامده و نزدیک متروی باقری برای خودمان یک واحد کوچک رهن کردیم که اگر چه زیرزمین است اما چون تازه نوسازی شده است و از آن مهم تر روبه رویش یک مهد و پیش دبستانی است، برای رفتن به آن اشتیاق فراوانی دارم.
تقریبا بیش ار نیمی از این هفته را درگیر پیدا کردن خانه و قرارداد بستن بودیم از دو روز پیش هم که برگشته ام خانه هر چه می کنم فایرفاکس صفحه بلاگ اسکای را باز نمی کند امروز با ناامیدی با اکسپلورر امتحان کردم که باز شد و بالاخره توانستم رخ بنمایانم.
بعضی پست های وبلاگ حذف شده اند چون یکی از آشنایان آدرس را کشف کرد و چون با اینترنت گوشی نتوانستم مطالب را رمز دار کنم آنها را به پوشه چرکنویس منتقل کردم اصلا شاید هم بهتر باشد که همانجا بمانند بعضی خاطرات بازخوانی نشوند بهتر است؛
خلاصه که همه چیز خوب است به جز کنسل شدن مسافرتا مشهدمان به خاطر تداخل با اسباب کشی و مصیبت های قبل و بعد آن.
پانوشت: گلابتون بانو و هنای عزیز شیفته محبتتان شدم ممنون که سراغم را گرفتید و شرمنده ام که نگرانتان کردم.
پانوشت2: فردا راهی نمایشگاه کتابم آیا کسی هست که بشود آنجا زیارتش کرد؟؟!
دختر تو که خیلی به ما نزدیک شدی! می تونیم کلی قرار گردش و خرید با هم بذاریم!!!
متروی باقری کجا میشه اونوقت؟
تو اتوبان باقری.