1.
مهمونی سه شنبه شب با وجود خستگی من به خوبی و خوشی برگزار شد. خستگی
البته نه به خاطر مهمونی دادن که یکی از روزمره های زندگیمه. بیشتر به این
دلیل که زهرا از من خواسته بود برنج نپزم و اول فکر کردن به این که چی بپزم
برای منی که عادت دارم برای مهمونی ها برنج و خورش بزارم از نظر روحی خسته
ام کرد و بعد هم غذاهای نونی همه پسند معمولا همه شون غذاهای سرخ کردنی
هستند که خب پختن اونها زحمت زیادی می طلبه و وقت زیادی می گیره و این باعث
خستگی جسمی فراتر از تصور من شده بود.
2. جشن اختتامیه بسیار خوش گذشت و حیف و صد حیف که تنها بودم و از شما دوستان کسی در کنارم نبود.
3.
کل آخر هفته ام در کنار خانواده عزیزم با بردن فرزندان زهرا و حسین عزیز
به پارک ارم و باغ پرندگان و دریاچه خلیج فارس گذشته و همین امر خستگی
عجیبی در تنم باقی گذاشته و از همین امروز که اول هفته است و چشم باز کردم
آخر هفته ام آرزوست. آخر هفته ای آرام که بنشینی در خانه بی هیچ برنامه ای!