غمگینم
خیلی زیاد
دوستای عزیزم
امروز دست به دامنتونم و التماس دعا دارم فراوون
یه جوون دیگه
همسن و سال حسین خدابیامرز ما
مثل همون با دو تا بچه
و البته پسرعموی حسین عزیزمون
تو بیمارستان تو برزخ بین مرگ و زندگی دست و پا میزنه
قصه باز هم قصه یک تصادفه!
تصادفه سرویس محل کار وقتی جوونی بعد پایان ساعت اداری و تو سرویس تو رویای رسیدن به خونه امیدش و بغل کردن میوه های زندگیش لبخند میزنه....
یهو یه تصادف و همه چی تیره و تار میشه ...
بعد هم کما...
سطح هوشیاریش 4 ولی پزشکا هنوز امید دارند
دعا کنید
به درگاه هر کی می پرستید دعا کنید
سایه غلامرضای عزیز از سر خانواده اش کم نشه
بچه هاش طعم یتیمی و نگاه ترحم آمیز اطرافیان رو نچشند
دعا کنید دوستای خوبم
شاید معجزه ای رخ داد
شاید دل خانواده ای شاد شد....