وقتی هیچ کس حتی نزدیکات حرفت رو نمی فهمند
وقتی هیچکس شرایطت رو درک نمی کنه
وقتی سوء برداشت و جبهه گیری ردیف میشه دور و برت
وقتی خودت رو غرق توی روزمرگی و روتینی کارهای خونه بدون هیچ همدم و همراهی می بینی
وقتی....
...
...
...
وقتی همه غمهای دنیا جمع میشن تا توی روزهای قرمز تقویم هجوم بیارن به فکر و ذهنت...
داستان
به اینجا می رسه که باید بشینی و بنویسی تا بلکه کمی سبک شی و مغزت کمی
نفس بکشه حتی اگر این ساعتی که دخترها با پدرشون توی حیاط مشغول بازی هستند
بهترین و خلوت ترین زمان خونه برای درس خوندن باشه.
پانوشت:
راستی چرا هوا به این زودی انقدر سرد شده؟؟؟؟ آخه کی میتونه یه پتو دورش
بکشه و شروع کنه به درس خوندن اونوقت در عرض 30ثانیه چشماش گرم خواب
نشه؟؟؟؟
پانوشت:
هر چقدر هم که حالم بد باشه نمیشه که عید به این قشنگی رو تبریک نگم
عیدتون مبارک دوستای خوبم.