فقط خجسته ای مثل من میتونه وسط یه آشپزخونه ترکیده از ترکشهای خونه تکونی بشینه و یک ساعت و نیم برای پخت این شیرینی وقت بگذاره؛
به یه بنده خدا میگن چرا معتاد شدی؟ میگه: ذغال خوب و رفیق بد!
حالا این که چرا من تو این هیر و ویر هوس قنادی به سرم زد رو برید از گلابتون بانو بپرسید و این توضیح کامل!
پانوشت: البته اونقدرها هم اوضاعم خراب نیست که خونه تکونی رو فقط به خاطر شیرینی پختن رها کنم، قضیه اینه که درست وسط شست و شوی یک کوه ظرف که از کابینت درآورده بودم گاز کم فشار شد و آبگرمکن خاموش! بعد اون هم هرچه کردم نشد که آبگرمکن روشن بشه و من هم که کلا به آب سرد حساسیت دارم این شد که دیدم بیکارم و حیفه استراحت کنم و امروز که کلش رو تو آشپزخونه بودم این یه ساعت هم روش! دست به کار شیرینی پختن شدم.