نمی خوام آیه یاس بخونم اما الان دقیقا حس اون آدمی رو دارم که به سمت دریا رفت و تا رسید دریا خشک شد؛ چند روزی از دور یه دریای پول دیدم همون چرک کف دست خودمون؛ یه چند روزی عشق کردم با چیزهایی که خواهم خرید با رویاهایی که برآورده خواهند شد با کتابخانه بزرگ و زیبام، با دکوراسیون خوشگل خونه م؛ با هدیه هایی که بی دغدغه مالی به اطرافیانم خواهم داد و ....
حالا اما همه چیز با یه جمله که دوستم با لهجه شیرین اصفهانیش گفت رفت روی هوا: آرزو شرکت پوکید!!!
الهی بمیرم، چرا به این شرکتها اعتماد میکنید آخه؟!
منم مجبورم با لهجه اصفهانی بگم:
بیبین کارداااااا
من از اعتمادم به اون شرکت ضربه نخوردم اتفاقی که برای من افتاد مثل اتفاقی بود که برای تشنه توی بیابون میوفته: سراب!! تشنگی قابل تحمل تره تا قبل از دیدن سراب وقتی می بینی و امیدوار میشی و به سمتش میدوی و بهش نمی رسی اوضاع خیلی خراب میشه
ااااا.یعنی چی آرزو?
مگه میشه ? خوب چرا ? درست توضیح بده ببینم دختر!!!!!!
هیچی عزیزم یه تخلف کوچیک شرکت رو با حالت تعلیق درآورده و من روحیه م رو از دست دادم یا داده بودم. البته الان حالم خیلی بهتره
ناامید نشو آرزو!
حتما یه خیری توش هست، یه فرصت بهتر شاید منتظرت باشه.
نامید نشو دختر، اول راهی تازه!
(روزی چندبار خودم به خودم همینا رو میگم)
پس منم میگم
این کار یه خیر بزرگ برای من داشت اون هم این بود که فهمیدم باید باید باید کار پیدا کنم و حس مفید بودن رو برای خودم به وجود بیارم
ای وای چرا دوستم؟ مگه شرکت معتبری نبود؟
هی روزگار.....
چی بگم??
قضیه ی "نوبت که به ما رسید آسمون تپید"ه
سلام
الخیر و فی ما وقع... انشالله که هیچ وقت ناراحت نباشید. با خوندن متنتون هم ناراحت شدم براتون و هم با عرض معذرت کلی خندیدم.
خنده ام هم بخاطر جمله ی دوست اصفهانی تون بود ، آخه خیلی بامزه یه ماجرای ناراحت کننده رو گفته بودن ، بازم ببخشید.
دقیقا من هم اون لحظه نمیدونستم بخندم یا از پوکیدن شرکت ناراحت باشم
من مطمئنم یه موقعیت خیلی بهتر نصیبت میشه ..
خدا همه کارهاش روی حکمته!
انشاالله دوستم