همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

همه اطرافیان من!

"روزنوشت های یک مادر"

265.

عجیب ملتی هستیم! ادعای فرهنگ و تمدن چندهزارساله مان گوش زمین و زمان را پر کرده و بوی گند بی فرهنگی تمام جامعه مان را؛ شهره هستیم به تعارف و اکرام میهمان، از در خانه بدون من بمیرم، تو بمیری و اول شما! بیرون نمی رویم، اما در دنیای مجازی بی اجازه و بی تعارف از هر دری وارد می شویم هر آنچه می خواهیم درفشانی می کنیم.

یک خواننده جوان از درد بی درمانی جان می دهد، اما تا قبل مرگش بارها با گوش های خودش خبر مرگش را می شنود. بازیگری به سن کهولت می رسد، هنوز اما زنده و سرحال است که بارها و بارها ندای الرحمنش صفحات دنیای مجازی را پر می کند. همان خواننده جوان از دنیا می رود، همه خوش تیپ می کنیم و به عنوان یک فن همیشه وفادار، آن قدر شلوغش می کنیم که مراسم تدفین، لاجرم به تاریکی شب موکول شود و پدر و مادری زجر کش شوند تا آرام جانشان را به خاک بسپارند. تا یک هفته بعد هم سلفی هایمان در تشییع جنازه همان خواننده لایک می خورد و کامنت به به و چه چه دریافت می کند و ته دلمان قند آب می شود از خوشی!

دنیای مجازی فاصله هامان را کم کرده، کسانی که شاید سال به سال از آنها بی خبر بودیم را هر روز می بینیم و راجع به تمام زندگیشان بی پرسش نظر می دهیم؛ دوستی ساکن پاریس دارم چند روز پیش به یک رستوران رفته بود و پرطرفدارترین غذای منو را انتخاب کرده بود و عکسش را به اشتراک گذاشته بود، همین جماعت بافرهنگی که امر به معروف را دخالت در امور شخصی دیگران می دانند، بلایی بر سرش آوردند که تمام پست های اینستاگرامش را پاک کرد و خداحافظ!!!

و فاجعه ای که این روزها فکرم را مشغول کرده؛ دختر و پسر جوانی در یک تصادف رانندگی جان خود را از دست می دهند؛ تصویر ماشین چندصد میلیونی مچاله شان که دست به دست می شود، پچ پچ ها شروع می شود، ساعتی بعد تصویر اتومبیل له شده در کنار تصویر اعلامیه ترحیم دخترک در تمام فضای مجازی پر می شود، بالاخره همه باید بدانند وقتی یک ماشین اینطور له می شود، حتما راننده آن خانم بوده و الا آقایان که اصلا تصادف در کارشان نیست! با انتشار اعلامیه ترحیم، نام دختر بیچاره لو می رود و ساعتی بعد یک حمله اینترنتی آغاز می شود؛ اینستاگرام دخترک می شود جولانگاه تخلیه عقده های شخصیتی؛ کسانی که در فضای واقعی جامعه جسارت ابراز وجود واقعیشان را ندارند، چنان در دنیای مجازی می تازانند و روح و روان دخترک تازه درگذشته و پدر و مادر داغدیده اش را به بازی می گیرند که بیا و ببین!!

چرا؟؟ واقعا چراییش برایم سئوال است؟؟ فقط به این دلیل که از مال دنیا بیش از ما بهره برده؟ چه فایده؟؟ حالا که رفت تمام مال دنیایش به دردش می خورد آیا؟؟ یک لحظه خودمان را به جای مادرش بگذاریم، تمام ثروتی که شاید داشته باشد، برای برگرداندن پاره تنش فایده ای دارد؟؟

و ما...

در دنیای واقعی ادب و تشخص از چهره مان می بارد و در دنیای مجازی تمام لایه های پنهان شخصیتمان که در دنیای واقعی مهارشان کردیم فعال می شوند و لجام گسیخته هر چه می خواهند می گویند و با هر کس در می افتند. حالا می خواهد یک هنرپیشه معروف باشد که به اصطلاح فن آن خواننده تازه درگذشته نبوده یا یک صفحه اینستاگرام که صاحبش یکی دو روزی است میهمان خاک شده.

تازه فقط همین نیست، شخصیتمان در دنیای مجازی بعد دیگری هم دارد؛ ما که گاهی به همنوع خودمان هم رحم نمی کنیم، چنان برای کشته شدن چند سگ به دست عده ای انسان نمای نادان، جبهه می گیریم و تمامیت یک دین را به جرم نادانی چند نفر زیر سئوال می بریم که پز روشنفکریمان به آنجا می انجامد که تا اطلاع ثانوی از دین و هر آن کس که دیندار است اعلام برائت می کنیم. امضای نامه های اینترنتی و کمپین ها و شرکت در چالش های بی مزه و بی هدف هم ناشی از همین بعد شخصیتمان است. بماند که چالش سطل آب یخ پرطرفدار می شود و زنجیره وار، همه افراد، چه مشهور و چه معمولی در آن شرکت می کنند و هفته بعد زنجیره چالش ده کتاب برتر، ابتر می ماند و تمام!






نظرات 1 + ارسال نظر
گلابتون بانو شنبه 5 اردیبهشت 1394 ساعت 16:02 http://golabatoonbanoo.blogsky.com/

واقعا جای تاسف داره . و پشت سر هم اتفاقاتی از این دست میافته!
ملت جوگیری هستیم ما...

کار از جوگیری گذشته گلابتون
خدا به داد آینده مون برسه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد