یکی از بدترین شرایط که ممکنه برای یه مادر پیش بیاد اینه که بعد سه روز مریضی دو تا فرشته معصومش و وقتی میاد تا نفس راحتی بکشه ناغافل ببینه همون بیماری به جون خودش افتاده و ...
حالم خیلی بده! مثل ویار اوایل بارداری حالت تهوع دارم جوری که حتی نمیتونم سراغ سینک ظرفشویی برم و ظرفهای کشک بادمجون دیشب رو بشورم انقدر که شامه م به بو حساس شده!
کاش سایه شوم این بیماری نحس هر چه زودتر از خونه مون بره من یکی که دیگه تحملم تمام شده
پانوشت: یواش یواش عادت می کنم به خوندن وبلاگ با تبلت. این چند روزه به خیلی از دوستان سر زدم و مثل قدیم حظ بردم از نوشته های جور واجور و رنگ و وارنگتون!
پانوشت۲: آویشن جان آدرس وبلاگت رو برام بزار دوست بامحبتم.
پانوشت۳: یعنی واقعا نمیشه برای وبلاگ من نظر گذاشت آیا???
آرزو جون شاید حالا خبرایی باشه که حالت تهوع داری
نوشتن با تبلت واقعا سخته
نه هدیه جون! شک تو دلم ننداز سکته می کنم
اما مطمئنم خبری نیست
ای بابا!
چرا این مریضی دست از سر شما بر نمی داره؟؟؟
انشاالله زودتر خوب بشی.
نمیدونم شاید چون این هفته بنا داشتم به دیدن عزیزترین دوست وبلاگیم:((((
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد !
من هم یک جورهایی سخت درگیر بودم این روزها .
خدا تمام مریضها رو شفا بده انشالله
انشاالله
ممنون از دعای خوبت
سلام ...
واااای شما هم این بیماری رو گرفتید؟!
منم سخت درگیرشم، خیلی بیماری مزخرفیه!!!
همین الان هم حالت تهوع دارم ...
ایشالا زودتر بهتر بشید ..